آبتينآبتين، تا این لحظه: 16 سال و 2 ماه و 3 روز سن داره

آبتین زندگی مامان

سرزمين عجايب

امروز آبتين از طرف مهد رفته بود سرزمين عجايب ديروز كه آبتين از مهد گرفتم به من يك برگه دادن كه مبلغ 10 هزار تومان بابت خريد بليط و تغذيه يكسان براي رفتن به سرزمين عجايب بايد بپردازم و توي برگه نوشته‌بود كه از آوردن كيف خودداري كنيد.من هم امروز آبتين با 10 هزار تومان پول به ميتراجون تحويل دادم كه ميترا گفت پس كيفش كو؟ گفتم خودتون توي برگه نوشتين كه كيف نيارين، گفت : آهان آخه گفتم بعد از برگشتن ممكن گرسنه بشن. من هم خيلي ناراحت شدم آخه اينها تكليفشون مشخص نيست توي برگه مي‌نويسن كيف نيارين حالا مي‌گه كيفش كو؟ ماهي 300 هزارتومان مي‌گيرن بعد اينقدر نمي‌توانن هزينه كنن كه اگر بچه گرسنه شد سيرش كنن.  خلاصه بع...
28 ارديبهشت 1390

شكار لحظه‌ها

اين عكس باباحسين خونه خودشون از آبتين انداخته، من اين عكس خيلي دوست دارم آبتين اينجا 6‌ماهه بود. ...
24 ارديبهشت 1390

دايناسور

امروز به يك چيزي دقت كردم آبتين ديگه زياد به دايناسورهاش كار نداره ظاهراً شخصيت‌هاي كارتوني ديگه مثل بت من ، اسپايدرمن، بن تن جاشون گرفتن، ولي عصري كه پيمان با يك مجله در مورد دايناسورها اومد خونه و گفت مي‌خوام با آبتين بشينيم بخونيم حال كنيم من گفتم فكر نمي‌كنم مثل قبل علاقه‌اي داشته باشه ولي وقتي آبتين بيدار شد و مجله ديد، ديدم نه هنوز بهشون علاقه‌منده و اسم‌هاي دايناسورها يادشه تيرانازوروس، آپروپتريس...  پيمان هم كيف مي‌كرد و بقيه نژادها رو براش توضيح مي‌داد،. به خودم گفتم نه بابا اين علاقه ژنتيكي ...
23 ارديبهشت 1390

شتر كلك

آبتين يك CD داره به اسم داستان‌هاي مرزبان‌نامه كه چند تا داستان از مرزبان نامه را به تصوير در آوردند يكي از داستان‌هاش (شتر كلك، بار نمك) آبتين اين CD خيلي دوست داره امروز كه پيمان آبتين از مهد گرفته‌بود يك شتر مقوايي درست كرده‌بودند پيمان هم اونو گذاشته بود جلوي ماشين وقتي اومدن دنبال من پيمان گفت مامان شري ببين آبتين چي درست كرده بعد خود آبتين گفت : شتر كلك، بار منك(نمك) اينقدر اين دو تا سه كلمه با مزه مي‌گه كه آدم دوست داره بخوردش و اصلاً دوست ندارم كلمه نمك درست بگه چون خيلي با مزه مي‌گه منك.
21 ارديبهشت 1390

كلمات جديد

آبتين را كه از مهد گرفتم بردمش خونه مامان زري چون مي‌خواستم برم درمانگاه آمپول بزنم خيلي درد داشت برگشتم پيش آبتين يكم غذا خوردم رفتيم خونه توي راه خونه با مورچه، گنجشك، گربه صحبت مي‌كرد كلمه ماشاءا... هم تازه ياد گرفته از روي پله يا جاي بلند كه مي‌پره خودش به خودش مي‌گه ماشاءا... ديروز بهش گفتم اين كلمه از كي ياد گرفتي گفت از تو ولي من يادم نمياد همچنين كلمه‌اي بكار برده باشم  بعد رفتيم مغازه كمي خريد كنم آبتين هم گير داد به ‌(‍CD بت من) من هم براش نخريدم اونهم متوسل شد به آقاي مغازه دار كه مي‌گفت: آقا من اين CD رو مي‌خوام، آقا من اين ... مرد مغازه‌دار گفت : بايد از مامانت اجازه بگيري ت...
20 ارديبهشت 1390

سوغاتي

سوغاتي آبتين كه مامان زري زحمت كشيده ‌بود براش آورده بود : 1- تفنگ بن تن كه آبتين كلي كيف كرد آخه تا حالا براي آبتين تفنگ نخريده بوديم مدام تو خونه مياد جلوي من يا پيمان مي‌گه دستها بالا از جاتون كتون (تكون) نخوريد. ٢- حوله بت من كه اونم دوست داشت 3- سجاده نماز كه خيلي زيبا بود 4-يك جفت صندل قهوه‌اي رنگ كه خيلي خوشگل بود فعلاً براش بزرگه گذاشتم كنار 5-  كلي لباس مامان زي متشكرم ...
16 ارديبهشت 1390

مامان زري از سفر اومد

امشب مامان زري از سفر مكه مياد من از اينكه پيمان مرخصي نگرفته (يعني بهش ندادن) خيلي ناراحتم براي همين من هم به استقبال مامان زري به فرودگاه نمي‌رم آخه حال آبتين هم زياد خوب نبود براي همين تصميم گرفتم برم خونشون منتظر باشم . اگر نياز شد چايي يا اسفندي آماده كنم زودتر اونجا باشم قبل از ورود توجهم به بنري كه از طرف نوه‌ها يعني آبتين و نيكان به سر در خونه مامان زري زده‌بودن جلب شد نوشته بود (مامان‌جون حجتان قبول از طرف آبتين و نيكان) جالب شده‌بود وقتي رفتم داخل خونه ديدم همسايه‌ها خونه مامان زري هستن دارن خونه آماده مي‌كنن من هم شروع كردم به انجام كارهاي لازم آبتين از اينكه مامان زري خونه نبود حالش گر...
14 ارديبهشت 1390

پوشك باي باي

امروز خيلي خوشحالم چون ديشب براي اولين بار آبتين پي پي شو بدون پوشك انجام داد من تقريباً 5 يا 6 ماهه كه آبتين از پوشك گرفتم ولي فقط زماني كه پي پي داشت تا پوشك نمي‌كردمش انجام نمي‌داد، ولي اين هفته تصميم گرفتم با او مبارزه كنم و اين عادت از سرش بندازم از شنبه تا ديشب خودش نگه داشت ولي ديشب ديگه نتونست و روي توالت فرنگيش اين كار انجام داد من خيلي خوشحالم بالاخره موفق شدم پوشك ازش بگيرم. هورا هورا ...
13 ارديبهشت 1390

روز معلم

امروز روز معلمه اين روز به همه معلم‌ها و همه كساني كه به شكلي در تعليم و تربيت فرزندان اين مرز و بوم  نقش دارند تبريك مي‌گم امروز صبح كه آبتين از خواب بيدار كردم كه حاضرش كنم ببرم مهد بهش گفتم امروز روز معلمه بايد به ميترا جون تبريك بگيم و براش كادو بخريم، گفت : چي بخريم گفتم : تو بگو چي بخريم گفت: سي دي بن تن، گفتم ميتراجون سي دي بن تن دوست نداره گفت : خوب سي دي بت من گفتم اونم دوست نداره بعد دستشو گذاشت روي سرش حالت فكر كردن به خودش گرفت ، گفتم بايد يك لباسي ، ظرفي، يا گل بخريم اونم گفت خوب گل بخريم،  زنبور هم بخريم گفتم زنيور چرا؟ نيشش مي‌زنه گفت نيشش نمي‌زنه  زنبور دوست ماست برامون...
12 ارديبهشت 1390