مامان زري از سفر اومد
امشب مامان زري از سفر مكه مياد من از اينكه پيمان مرخصي نگرفته (يعني بهش ندادن) خيلي ناراحتم براي همين من هم به استقبال مامان زري به فرودگاه نميرم آخه حال آبتين هم زياد خوب نبود براي همين تصميم گرفتم برم خونشون منتظر باشم . اگر نياز شد چايي يا اسفندي آماده كنم زودتر اونجا باشم قبل از ورود توجهم به بنري كه از طرف نوهها يعني آبتين و نيكان به سر در خونه مامان زري زدهبودن جلب شد نوشته بود (مامانجون حجتان قبول از طرف آبتين و نيكان) جالب شدهبود وقتي رفتم داخل خونه ديدم همسايهها خونه مامان زري هستن دارن خونه آماده ميكنن من هم شروع كردم به انجام كارهاي لازم آبتين از اينكه مامان زري خونه نبود حالش گرفته شد و شروع كرد به گريه مدام ميگفت مامان زري كوش؟ مگه نگفتي از مكت (مكه)اومده گفتم تو راه داره مياد براي اينكه حواسشو پرت كنم يك خرمگس اومده بود توي خونه گفتم اگر تونستي اين بيرون كني اون هم شروع كرد بعد از اينكه موفق نشد رفت توي اتاق خواب مامان زري يك اسپري سوسك كش اورد كه خرمگس بكشه بالاخره سرش گرم شد خلاصه مامان زري ساعت 9 اومد زمان كشتن گوسفند آبتين پايين نبردم چون دوست نداشتم اون صحنه ببينه بعد از انجام مراسم مامان زري اومد بالا آبتين هم توي پله آغوشش براي مامان زري باز كرد مامان زري هم حسابي بغلش كرد و بوسش كرد. خيلي دلشون براي هم تنگ شده بود. مامان زري حجتان قبول