آبتينآبتين، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 4 روز سن داره

آبتین زندگی مامان

خواب

سه‌شنبه ۳۰/۱/۹۰ آبتين از مهد گرفتم طبق معمول تو راه خوابش برد بنده هم وظيفه خطير حمل ايشون بعهده گرفتم و تا خونه بغلش كردم آبتين هم ماشاء... تركوند از ساعت ۳۰/۱۵تا ۳۰/۲۰ خوابيد شبش مامان و بابام اومدن خونمون پيمان هم سركار بود آبتين حسابي با مادر و پدربزرگش بازي كرد منهم در حال درست كردن اولويه بودم آخه يكي از بستگان بابام فوت كرده‌بود بايد مي‌رفتيم شهرستان داشتم ناهار فردا تو راه آماده مي‌كردم بايد براي آبتين هم غذاي ديگه‌اي درست مي‌كردم خلاصه خيلي سرم شلوغ بود.
3 ارديبهشت 1390

تفاوت‌ها

دیروز در مهد به آبتین تفاوت‌ها را آموزش داده‌ بودند يك كاردستي با سفال و خمير ساخته‌بودند به شكل  خورشيد و ماه كه خورشيد بيدار بود و ماه خواب بود آبتين هم به من توضيح مي‌داد كه صبح بيدار مي‌شيم شب‌ها مي‌خوابيم مدام مي‌گفت صبح مي‌شه شب مي‌شه ... در راه برگشت (خوشبختانه پيمان اومد دنبالمون) هندوانه خريدم آخه آبتين هندوانه خيلي دوست داره تا رسيديم خونه نگذاشت لباسشو عوض كنم گفت هندوانه مي‌خوام پيمان هم براش بريد داد خورد شبش مي‌خواستم كوكوي اشپل(خاويار) درست كنم آخه شنيدم براي بچه‌ها خيلي خوبه، دستور پختشو از خانم ناصري گرفتم درست از ساعت ۴ تا ۸ شب در آشپزخانه مشغول بودم ولي زمان شام آبتين دو تا لقمه بيشتر نخورد دوست نداشت البته خ...
30 فروردين 1390

بازي

ديروز آبتين كه از مهد گرفتم مربيش گفت خيلي خوب غذاشو خرده كلي ذوق كردم البته تمام لباس و صورتش كثيف بود روم نشد بگم چرا صورتش نشستين؟ توي راه باز خوابش برد بنده هم مثل هميشه تا خونه بغلش كردم  عصري كه از خواب بيدار شد بعد از خوردن عصرونه رفتيم خريد، كيانا دختر همسايه مي‌خواست بره توي ميدون چرخ بازي كنه آبتين هم گير داد منم مي‌خوام چرخ بازي كنم گفتم  بريم خريد بيايم من سه چرخه‌ات را ميارم بازي كني بماند كه توي خريد چقدر مخم خورد كه كي مي‌ريم پيش كيانا بالاخره رفتم چرخش اوردم ولي تنبل خان حاضر به پا زدن نيست مي‌گه تو منو هل بده هرچي مي‌گم پا بزن نمي‌زنه منم عصبي شدم چرخشو بردم خونه ولي خودشو نتونستم بيارم يك ساعتي با كيانا توي م...
29 فروردين 1390

شیرین کاری

چهارشنبه ۲۴/۰۱/۹۰ آبتين را كه از مهد گرفتم يك كاردستي موش درست كرده‌ بودند، خيلي با مزه بود جمعه هم يك كار با مزه انجام داده بود يك بالش رو گذاشته بود روي پشتش درحالي كه روي زمين حالت سينه خيز مي رفت مي گفت مامان من لاپشتم (لاكپشتم) خيلي با مزه حالت لاكپشت در مي اورد. عصري رفتيم خونه دخترعموم گيتا شوهرش گفتار درماني خونده درمورد آبتين باهاش صحبت كردم آخه آبتين بعضي از حروف نمي‌تونه تلفظ كنه مثل ر - ك (توي بعضي كلمات) گفت باهاش بايد كار كني تا ۶ ماه ديگه وقت داره اگه ادامه پيدا كنه براي مدرسه دچار مشكل مي‌شه من و پيمان هم از ديروز شروع كرديم هر كلمه‌اي كه اشتباه مي‌گه باهاش تمرين مي‌كنيم  مثلاً به هشت‌پا مي گفت هپشا ولي در اثر تكرار درست...
27 فروردين 1390

رفت و آمد

رفت و آمد آبتين به مهد شده يك معضل مخصوصاً امروز خيلي عصبي شدم، روزهاي گذشته صبح آبتين با آژانس مي‌بردم مهدكودك ولي راستش خيلي هزينه‌اش بالاست اينجوري ادامه پيدا كنه من بشينم توي خونه خيلي بهتره چون تمام درآمدم ميره پاي شهريه مهد و رفت و آمد از ديروز يك مسير اتوبوسي يافتم كه خيلي راحته البته درصورتيكه آبتين بيدار باشه ولي متاسفانه ديروز وقت رفتن به خونه توي اتوبوس خوابش برد و بنده بايد ايشون بغل مي‌كردم  مي بردم خونه، امروز هم از خونه خواب بود براي همين به ناچار لباسش پوشوندم بغلش كردم راه افتادم ولي از كت و كول افتادم توي اتوبوس هم هوا بد بود ترافيكم شديد خيلي عصبي شدم ديگه بايد تصميم بگيرم برم ادامه كلاس رانندگي و گواهينامه‌...
24 فروردين 1390

كيانا

كيانا اسم دختر همسايه ماست كه دو يا سه بار اومده خونه ما با آبتين بازي كرده، فكر مي‌كنم كيانا ۴ يا ۵ سال داشته باشه چون هنوز با مامانش آشنا نشدم و سن دقيق دخترش نپرسيدم ولي ماشاءا... قد و هيكلش اندازه يك دختر ۷ ساله نشون مي‌ده تپل مپله، خيلي با مزه است از اون بچه هاي بخوره روز شنبه حالم بد بود نيومدم سركار بنابراين آبتين هم مهد نرفت، خونه بود. ساعت ۱۱ حوصله اش سررفته بود، در خونه را باز كرد ديد كيانا دم آپارتمانشون ايستاده بهش گفت مياي خونه من؟ اونهم از خدا خواسته عروسكش برداشت اومد خونه ما رفتن توي اتاق آبتين مشغول بازي شدند من هم در حال ناهار درست كردن بودم اول براشون ميوه بردم ماشاء ا... همه ميوه اش رو خرد ولي آبتين كمي از ميوه اش رو خ...
22 فروردين 1390

مهدكودك

بالاخره امسال آبتين رفت مهدكودك بعد از كلي جستجو براي مهد بالاخره مهدكودك اميد مادر را انتخاب كردم نسبتاً بد نيست ولي شهريه بالاست اميدوارم بتونم از پسش بر بيام اولين روز (دوشنبه ۱۵/۰۱/۱۳۹۰) با گريه رفت سركلاس مجبور شدم چند دقيقه باهاش توي كلاس باشم تا با محيط آشنا بشه و آروم بگيره بعد بيام بيرون نيم ساعت هم توي دفتر نشستم تا ببينم اوضاع چطوره بعد رفتم سركار اين چندروز هم به همين ترتيب بردم و آوردم تا امروز كه صبح با هم رفتيم مهد تا رسيديم با خنده به مريم جون (دفتر دار و مسئول گرفتن بچه ها)گفت ديدي اومدم خونتون اونم با خنده گفت خوش اومدي ديروز چرا نيومدي دلواپس شديم (آخه ديروز حالم بد بود نتونستم بيام شركت براي همين آبتين هم پيش خودم بود...
21 فروردين 1390

شب سال نو

سلام، سال نو مبارك شب سال نو تا زمان تحويل سال بيدار بوديم طبق معمول من در حال تميز كردن خونه بودم و آبتين در حال بازي و بهم ريختن خونه و پيمان جان هم لالا كرده بودن البته گفته بود من مي‌خوابم زمان سال تحويل بيدار مي‌شم البته بنده خدا چه خوابي هر ۱۰ دقيقه يكبار آبتين مي‌رفت سراغش و تو گوشش داد مي‌زد بابا بابا بلند شو عيد شد، زمان سال تحويل هم آبتين سال تحويل با تولد اشتباه گرفته بود ميگفت تولده تولده مبارك مبارك. اميدوارم سال نو براي همه پر از سلامتي و خير و بركت و سال آزادي، صلح و صفا براي همه باشه. ...
6 فروردين 1390

عاشق پيشه

آبتين امسال تيريپ عاشقي برداشته هر خانوم يا دختري كه موهاي بلوند و روشن با قد بلندي داشته‌باشه عاشقش مي‌شه و مي خواد باهاش ارتباط برقرار كنه خلاصه كار من و پيمان در اومده  ديروز به عروس خاله ام گير داده بود مدام مي‌گفت دوستش دارم دوست منه مي رفت جلوش مي‌گفت خوشگل من دوست دارم ...
6 فروردين 1390