آبتينآبتين، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره

آبتین زندگی مامان

ميمون شيطون

چند ماه پيش كه آبتين برديم باغ وحش توي قسمت‌ ميمون‌ها يك ميمون شيطون آورده ‌بودند بيرون از قفس تا بازديدكنندگان از نزديك شيرين ‌كاري‌هاش ببينند در ضمن يك پولي هم جمع كنند. آبتين در حالي كه آبميوه مي‌خورد داشت به ميمونه نگاه مي‌كرد كه يك دفعه ميمونه اومد جلو و آبميوه آبتين از دستش گرفت و شروع كرد به خوردن آبميوه، آبتين شوك شده‌بود  همه شروع كردند به خنديدن. اين مسئله توي ذهن آبتين ماند هر وقت كه ميمون مي‌بينه مي‌گه مامان يادته ميمونه آبميوه من خورد. ديروز كه رفته بودند باغ وحش رفته توي قسمت ميمون‌ها از پيمان پرسيده بابا اون ميمونه كه آبميوه من خورد كجاست؟ فكر كنم مي‌خ...
2 مرداد 1390

باغ وحش

قرار بود از اول مرداد آبتين بره مهد ولي امروز به خاطر اينكه پيمان خونه هست آبتين پيشش بود. پدر و پسر كلي با هم حال كردن پيمان آبتين برده بود باغ وحش آبتين هم عاشق حيات وحش كلي ذوق زده شده‌بود. عصري ساعت 6 رسيدم خونه، خيلي خسته بودم آخه از ساعت 7 صبح تا 5 بعدازظهر توي شركت داشتم كار مي‌كردم  آخه مي‌خواهيم گواهينامه ايزو بگيريم براي همين كلي سرم شلوغ بود. همينكه رسيدم آبتين شروع كرد به گزارش در مورد بازديدش از باغ وحش و اتفاقاتي كه افتاده اينقدر با هيجان تعريف مي‌كرد كه دلم نيومد به حرفهاش گوش ندم نشستم و كامل برام تعريف كرد يك كلمه جديد هم ياد گرفته (البته دست و پا شكسته) ظاهراً توي باغ وحش فيل ندارند برا...
1 مرداد 1390

توپ بازي

شب من و پيمان و آبتين رفتيم پارك نزديك خونمون گفتم تندتند ببرمش شايد اين ترس از سرش بريزه هركاريش كردم اصلاً سمت زمين بازي نرفت گفت مي‌خوام برم فوتبال بازي كنم اونجا سه تا زمين بود كه يكيش چمن داشت و بزرگترها داشتند اونجا فوتبال بازي مي‌كردند دو تا زمين آسفالت داشت كه يكيش بچه‌ها فوتبال بازي مي‌كردند يك زمين هم براي تنيس بود آبتين رفت توي زمين آسفالته كه با بچه‌ها فوتبال بازي كنه ولي چون بچه‌ها از اون خيلي بزرگتر بودند داخل بازي راهش ندادند به پيمان گفتم برو توپش از ماشين بيار خودت باهاش بازي كن پيمان هم توپ آورد يك نيم ساعتي با هم فوتبال البته بيشتر هندبال بازي كردند باز هم جاي شكر داره كه يك حركتي كرد ...
17 تير 1390

نوازنده

امروز آبتين از صبح كه از خواب پا شده هواي موزيك و نوازندگي به سرش زده براي تولد 3 سالگيش دايي علي يك كي‌بورد براش خريده‌ بود و مامان زري هم يك گيتار (اسباب‌بازي) از صبح اينها رو آورده داره نوازندگي مي‌كنه زمان زدن كي‌بورد يك ژستي مي‌گيره انگار يك موزيسين ماهر پشت پيانو نشسته فكر مي‌كنم به اين كار علاقه داره بايد به فكر كلاس موسيقي باشم بعدشم تلويزيون يك آهنگ توپ گذاشت كه آبتين خيلي دوستش داره گيتارشم گرفته بود جلو تلويزيون ايستاده بود همراه با آهنگ اونهم آهنگ مي‌زد.  ...
17 تير 1390

قور قور

امروز آبتين ساعت 9 صبحانه خورد طبق معمول نان، كره و عسل ساعت 30/11 بهش شيرموز دادم  ساعت 12 راه افتاديم رفتيم استخر 30/12 كلاسش شروع مي‌شه تا 14 امروز چون ميترا نبود من  خودم لباس‌هاش عوض كردم آماده كردمش بره تو استخر خيلي دوست داشتم شنا كردنشو ببينم ولي چون مربيشون مرد نمي‌شد البته روم نشد از مريم سؤال كنم مي‌تونم ببينم يا نه بعد از استخر هم چيزي بهش ندادم بخوره چون ناهار خانه مامان زري بوديم آبتين تا رسيد خانه مامان زري توي راه پله گفت مامان زي ناهار داري شكمم قور قور (قار و قور) مي‌كنه  مامان زري هم كلي قربون صدقش رفته و زود ناهار اورد پسرم بخوره نوش جونت عزيزم ...
16 تير 1390

پارك

عصري آبتين بردم پارك تا بازي كنه ولي من دق داد نمي‌دونم باهاش چي كار كنم؟ اصلا بازي نمي‌كنه مي‌ره طرف سرسره سه تا پله مي‌ره پشيمون مي‌شه بر مي‌گرده دوباره مي‌ره سمت سرسره يك بار با ترس و لرز پله ها رو مي‌ره بالا يك بار سر مي‌خوره دو باره متوقف مي‌شه فقط بچه‌ها رو نگاه مي‌كنه رفتيم تو صف تاب ايستاديم تا نوبتمون بشه تاب بازي كنه همين كه نوبتمون شد سوارش كردم يك هولش دادم شروع كرد به جيغ و داد كه من بيار پايين من هم از شدت عصبانيت و ناراحتي دستشو گرفتم بردمش خونه گفتم ديگه نميارمت پارك دوست داشتم بشينم زار بزنم بچه‌هاي ديگران مي‌ديدم چقدر خوب بازي مي‌كنن افسوس مي‌...
15 تير 1390

كلاس شنا

آبتين از اين هفته كلاس شنا مي‌ره هفته گذشته به خاطر اينكه من مريض بودم نتونستم ببرمش. كلاس‌هاي آبتين روزهاي فرد برگزار مي‌شه. روز جمعه رفتيم منيريه براش مايو و عينك و بازوبند گرفتيم كلي ذوق داشت كه بره شنا البته اولين جلسه كمي براي رفتن توي آب مقاومت كرده ولي بعد پذيرفت. ديروز هم كه مي‌خواسته بره استخر پيمان توي راه بهش گفته از مربي بخواه كه بهت شنا ياده بده بهش بگو عمو بمن شنا ياد بده ظاهراً آبتين هم اين به مربيشون گفته وقتي از استخر برگشت گفتم امروز چيكار كردي گفت عمو (مربيش) كمك كرد شنا كنم اميدوارم همينطور باشه
15 تير 1390

خاله راضيه

از تيرماه آبتين مهدكودك نمي‌گذارم چون توي ماه گذشته مدام مريض بود از دكترش پرسيدم چي كار كنم ، گفت تا وقتي مهد بزاري همين جوريه براي همين تصميم گرفتم فعلاً مهد نزارم براي همين از خاله راضيه (خاله كوچيكه خودم) خواهش كردم بياد پيش آبتين بمونه آخه آبتين خاله راضيه خيلي دوست داره خاله راضيه هم كه جوركش تمام فاميله هركس توي فاميل مشكلي براش پيش بياد خاله مثل فرشته نجات  به كمكش مي‌ره. خاله راضيه يك خانم مجرده كه 50 سال سن داره و خانه داره  و خلي هم مهربونه براي همين براي نگهداشتن آبتين مشكلي نداره. البته مردادماه نيست فكر كنم مجبور بشم دوباره بزارمش مهد اميدوارم مريض نشه  . خاله راضيه از زحماتي ...
15 تير 1390

شنا

اين هفته آبتين مهد رفت از ديروز هم مهد اعلام كرده كلاس‌هاي آموزش شنا از اول تيرماه برگزار مي‌شه نمي‌دونم آبتين بفرستم يا نه؟ خيلي دوست دارم شنا ياد بگيره خودش هم مي‌گه برام مايو بخر برم استخر شنا كنم ...
30 خرداد 1390