روز معلم
امروز روز معلمه اين روز به همه معلمها و همه كساني كه به شكلي در تعليم و تربيت فرزندان اين مرز و بوم نقش دارند تبريك ميگم
امروز صبح كه آبتين از خواب بيدار كردم كه حاضرش كنم ببرم مهد بهش گفتم امروز روز معلمه بايد به ميترا جون تبريك بگيم و براش كادو بخريم، گفت : چي بخريم گفتم : تو بگو چي بخريم گفت: سي دي بن تن، گفتم ميتراجون سي دي بن تن دوست نداره گفت : خوب سي دي بت من گفتم اونم دوست نداره بعد دستشو گذاشت روي سرش حالت فكر كردن به خودش گرفت ، گفتم بايد يك لباسي ، ظرفي، يا گل بخريم اونم گفت خوب گل بخريم، زنبور هم بخريم گفتم زنيور چرا؟ نيشش ميزنه گفت نيشش نميزنه زنبور دوست ماست برامون عسل درست ميكنه گفتم ولي زنبور نميشه هديه داد بعد كادويي كه از قبل براي ميتراجون تهيه كردهبودم بهش نشون دادم گفتم اين كادوي ميترا جونه بعدش آژانس اومد از توي باغچه حياط براي ميترا يك شاخه گل رز قرمز چيدم خارهاشو گرفتم دادم به آبتين گفتم اينو ميدي به ميترا جون ميگي روزت مبارك اونم شاخه گل گرفت وقتي رسيديم مهد ميترا جون اومد البته لنگان (بيچاره خورده بود زمين كمرش گرفته بود) آبتين بوسيد گفت ممنون عزيزم ولي آبتين حاضر نبود گل بده به ميترا سفت توي دستش نگه داشته بود خلاصه كادوي ميتراجون بهش دادم براش آرزوي سلامتي كردم، ز مهد اومدم بيرون .