آبتينآبتين، تا این لحظه: 16 سال و 2 ماه و 12 روز سن داره

آبتین زندگی مامان

پارك

عصري آبتين بردم پارك تا بازي كنه ولي من دق داد نمي‌دونم باهاش چي كار كنم؟ اصلا بازي نمي‌كنه مي‌ره طرف سرسره سه تا پله مي‌ره پشيمون مي‌شه بر مي‌گرده دوباره مي‌ره سمت سرسره يك بار با ترس و لرز پله ها رو مي‌ره بالا يك بار سر مي‌خوره دو باره متوقف مي‌شه فقط بچه‌ها رو نگاه مي‌كنه رفتيم تو صف تاب ايستاديم تا نوبتمون بشه تاب بازي كنه همين كه نوبتمون شد سوارش كردم يك هولش دادم شروع كرد به جيغ و داد كه من بيار پايين من هم از شدت عصبانيت و ناراحتي دستشو گرفتم بردمش خونه گفتم ديگه نميارمت پارك دوست داشتم بشينم زار بزنم بچه‌هاي ديگران مي‌ديدم چقدر خوب بازي مي‌كنن افسوس مي‌...
15 تير 1390

كلاس شنا

آبتين از اين هفته كلاس شنا مي‌ره هفته گذشته به خاطر اينكه من مريض بودم نتونستم ببرمش. كلاس‌هاي آبتين روزهاي فرد برگزار مي‌شه. روز جمعه رفتيم منيريه براش مايو و عينك و بازوبند گرفتيم كلي ذوق داشت كه بره شنا البته اولين جلسه كمي براي رفتن توي آب مقاومت كرده ولي بعد پذيرفت. ديروز هم كه مي‌خواسته بره استخر پيمان توي راه بهش گفته از مربي بخواه كه بهت شنا ياده بده بهش بگو عمو بمن شنا ياد بده ظاهراً آبتين هم اين به مربيشون گفته وقتي از استخر برگشت گفتم امروز چيكار كردي گفت عمو (مربيش) كمك كرد شنا كنم اميدوارم همينطور باشه
15 تير 1390

خاله راضيه

از تيرماه آبتين مهدكودك نمي‌گذارم چون توي ماه گذشته مدام مريض بود از دكترش پرسيدم چي كار كنم ، گفت تا وقتي مهد بزاري همين جوريه براي همين تصميم گرفتم فعلاً مهد نزارم براي همين از خاله راضيه (خاله كوچيكه خودم) خواهش كردم بياد پيش آبتين بمونه آخه آبتين خاله راضيه خيلي دوست داره خاله راضيه هم كه جوركش تمام فاميله هركس توي فاميل مشكلي براش پيش بياد خاله مثل فرشته نجات  به كمكش مي‌ره. خاله راضيه يك خانم مجرده كه 50 سال سن داره و خانه داره  و خلي هم مهربونه براي همين براي نگهداشتن آبتين مشكلي نداره. البته مردادماه نيست فكر كنم مجبور بشم دوباره بزارمش مهد اميدوارم مريض نشه  . خاله راضيه از زحماتي ...
15 تير 1390

شنا

اين هفته آبتين مهد رفت از ديروز هم مهد اعلام كرده كلاس‌هاي آموزش شنا از اول تيرماه برگزار مي‌شه نمي‌دونم آبتين بفرستم يا نه؟ خيلي دوست دارم شنا ياد بگيره خودش هم مي‌گه برام مايو بخر برم استخر شنا كنم ...
30 خرداد 1390

مريضي

اين چند وقت من و آبتين مدام مريض بوديم يا من مريض شدم يا آبتين براي همين اصلاً حوصله گذاشتن پست نداشتم فعلاً هم آبتين به توصيه پزشكش مهد نمي‌ره تا كمي از نظر بدني قوي بشه بچه خيلي ضعيف شده ...
23 خرداد 1390

تولد نیکان

امروز تولد نيكان پسرعموي آبتين من از صبح كه بلند شدم يك اشتباهي كردم گفتم امروز مي‌خواهيم بريم تولد آبتين هم من ول نكرد مدام مي‌گفت پس كي مي‌ريم تولد؟ تولد نيكان شروع نشد؟  ولي من امروز حسابي بد آوردم اومدم موهامو سشوار بكشم موهام توي برس گير كرد هركاري كردم بيرون نيومد من هم از حرسم موهامو قيچي كردم، بعدش اومدم گردنبندم بندازم يكدفعه ديدم گردنبندم شكست اومدم لباسمو بپوشم ديدم يك گوشه از لباسم لك شده ديگه گريه‌ام در اومده بود مي‌خواستم نرم مهموني ولي گفتم درست نيست هم به خاطر آبتين و هم به خاطر نيكان بايد برم هرجوري بود خودم جمع و جور كردم رفتم توي مهموني آبتين به خاطر اينكه كمي حال ندار بود همش به من چسبيده بو...
19 خرداد 1390

هدیه روز مادر

امروز پيمان آبتين از مهد گرفت. ظاهراً مربيشون گفته‌ بود وقتي مامان‌ها اومدن دنبالتون نقاشي كه براي روز مادر براي مامان‌هاتون كشيدين بهشون بدين و بگين روزت مبارك. آبتين هم زماني كه پيمان مي‌ره دنبالش نقاشي به پيمان مي‌ده و مي‌گه روزت مبارك ميترا جون هم مي‌گه اينو بايد به مامانت بدي و بگي روزت مبارك خلاصه زماني‌كه اومدن دنبال من دم شركت تا سوار ماشين شدم آبتين نقاشي‌ به من داد و گفت مامان روزت مبارك خيلي لذت بخش بود من هم نقاشي گرفتم ولي كلي بوسيدمش. اين هم نقاشي پسرم كه براي من كشيده به قول خودش يك گل كشيده. الهي فدات بشم دست گلت درد نكنه پسر قشنگم ...
3 خرداد 1390

نقاشي

امروز كه رفتم آبتين از مهد بگيرم ميترا جون ديدم در مورد آبتين با ايشون صحبت كردم ميترا جون مي‌گفت آبتين خيلي پسر خوبيه من خيلي دوستش دارم خيلي با احساسه تعريف مي‌كرد كه سر كلاس نقاشي به بچه ها گفته بودم كه هركي يك گل براي روز مادر براي مامانش بكشه آبتين هم شروع كرده به خط خطي كردن (البته به حساب خودش گل كشيده) بعد بچه‌هاي كلاسشون چون از آبتين بزرگتر هستن اون مسخره‌كردن كه ميترا جون ببين آبتين خط خطي كرده ميترا جون هم حسابي از آبتين دفاع كرده كه اين هنوز كوچوله كم كم ياد مي‌گيره شما با آبتين كاري نداشته باشين مي‌گفت نسبت به سنش نقاشيش بد نيست رنگ‌ها رو خيلي خوب مي‌شناسه . گفتم خبر نداري ت...
2 خرداد 1390