آبتينآبتين، تا این لحظه: 16 سال و 2 ماه و 11 روز سن داره

آبتین زندگی مامان

استخر

امروز ميترا جون گفت آبتين بالاخره توي استخر توي قسمت عميق بدون اينكه گريه كنه شروع كرده به شنا كردن و خيلي خوب شنا كرده البته خودش كه مي‌گفت حالم بهم خورد ظاهراً زياد آب استخر رفته توي دهنش ولي بعدش مي‌گفت كه من اصلا نترسيدم من و پيمان هم خيلي خوشحال شديم براي همين بهش قول يك موتور مسابقه‌اي داديم البته توي خونه داشتيم ما يك سري از اسباب بازي‌هاي آبتين كه اقوام آوردند بهش نشون نداديم و توي كمد ديواري قسمتي كه آبتين دستش نمي‌رسه قايم كرديم و هر دفعه به يك علتي به عنوان جايزه بهش مي‌ديم (پدر و مادر مقتصد )‌آبتين هم كلي ذوق مي‌كنه چند وقت پيش يك ماشين مسابقه‌اي بزرگ كنترلي كه عمه فرشته براي تولدش خر...
16 مرداد 1390

مهمان

ديشب عموپژمان و سيمين جون و نيكان آمده بودند خونمون همينكه رسيدند پيمان كولر زد روي تند كه مهمانها خنك بشن كه يكدفعه تسمه كولر پاره شد و برعكس مهمانها از گرما پختن البته پيمان سريع رفت تسمه جديد خريد و وصل كرد وگرنه واقعا از گرما مي‌مرديم. طبق معمول آبتين و نيكان رفتند سراغ بازي و حسابي آتيش سوزاندندو حسابي خسته شدند البته آبتين كه از رو نرفت تا نيمه شب بيدار بود و توي خونه وول مي‌خورد بالاخره ساعت 2 با زور خوابيد. امروز هم آبتين كمي سرما خورده است و من هم خسته‌ام براي همين نرفتم سركار خونه مونديم. بعد از صبحانه آبتين مشغول ديدن كارتون شد من هم به كارهام رسيدم بعدش حسابي با هم بازي كرديم و رفتيم حمام توي حمام هم با تفنگ ...
15 مرداد 1390

كلمات اشتباهي

ديروز پيمان مي‌گفت لطفاً كلماتي كه آبتين اشتباهي مي‌گه براش توي وبلاگش بنويس جالبه خاطره مي‌شه من هم اطاعت كردم آبتين بعضي از كلمات اشتباه مي‌گه از جمله : گزرگ : بزرگ - خباب : خراب - كتون : تكون - وشيد : وحشي - تفادص : تصادف - بجير : بگير - خواشم بكن : خواهش مي‌كنم - عسك : عكس -
11 مرداد 1390

مهدكودك

دوباره پروژه سخت رفت و برگشت از مهد شروع شد البته كمي راحت تر شده چون صبح‌ها از سرويس شركت استفاده مي‌كنم و بعدازظهرها هم روزي كه پيمان هست ميره دنبال آبتين روزي هم كه نيست با سرويس بر مي‌گردم خونه امروز صبح توي سرويس داشتم آبتين آماده مي‌كردم كه رفتي مهد خوراكي‌ها و ميوه‌هاتو مي‌خوري، غذاتو مي‌خوري، شنا كردي من ميام دنبالت اون هم قبول كرد زمان جداشدن هم اصلا گريه يا نق نزد فقط گفت مامان زود بيا دنبالم گفتم چشم . بعداظهر هم ساعت 15/14 رفتم دنبالش سرحال بود از ميترا خداحافظي كرد و گفت فردا ميام تعجب كردم  پسرم چقدر منطقي شده اميدوارم ادامه پيدا كنه  ضمناً امروز گواهينامه ايزو براي شركت گرفتيم...
3 مرداد 1390

حرفهاي گنده گنده

آبتين تازگي‌ها حرف‌هاي گنده گنده مي‌زنه معلومه كه داره بزرگ ميشه ديروز كليدم گم كرده بودم توي خونه دنبالش مي‌گشتم آبتين از من پرسيد چي شده گفتم كليدمو گم كردم گفت نگران نباش پيداش مي‌كنيم يا چندروز پيش داشت مي‌خوابيد بهش گفتم بريم دستشويي جيش كن رفتيم بعد در حال پوشيدن شلوارش گفتم شب جيش داشتي من صدا كن ببرمت دستشويي يكبار ديگه موقع خواب حرفمو تكرار كردم آبتين هم گفت مامان چقدر تكرار مي‌كني فهميدم ديگه ...
3 مرداد 1390

ميمون شيطون

چند ماه پيش كه آبتين برديم باغ وحش توي قسمت‌ ميمون‌ها يك ميمون شيطون آورده ‌بودند بيرون از قفس تا بازديدكنندگان از نزديك شيرين ‌كاري‌هاش ببينند در ضمن يك پولي هم جمع كنند. آبتين در حالي كه آبميوه مي‌خورد داشت به ميمونه نگاه مي‌كرد كه يك دفعه ميمونه اومد جلو و آبميوه آبتين از دستش گرفت و شروع كرد به خوردن آبميوه، آبتين شوك شده‌بود  همه شروع كردند به خنديدن. اين مسئله توي ذهن آبتين ماند هر وقت كه ميمون مي‌بينه مي‌گه مامان يادته ميمونه آبميوه من خورد. ديروز كه رفته بودند باغ وحش رفته توي قسمت ميمون‌ها از پيمان پرسيده بابا اون ميمونه كه آبميوه من خورد كجاست؟ فكر كنم مي‌خ...
2 مرداد 1390

باغ وحش

قرار بود از اول مرداد آبتين بره مهد ولي امروز به خاطر اينكه پيمان خونه هست آبتين پيشش بود. پدر و پسر كلي با هم حال كردن پيمان آبتين برده بود باغ وحش آبتين هم عاشق حيات وحش كلي ذوق زده شده‌بود. عصري ساعت 6 رسيدم خونه، خيلي خسته بودم آخه از ساعت 7 صبح تا 5 بعدازظهر توي شركت داشتم كار مي‌كردم  آخه مي‌خواهيم گواهينامه ايزو بگيريم براي همين كلي سرم شلوغ بود. همينكه رسيدم آبتين شروع كرد به گزارش در مورد بازديدش از باغ وحش و اتفاقاتي كه افتاده اينقدر با هيجان تعريف مي‌كرد كه دلم نيومد به حرفهاش گوش ندم نشستم و كامل برام تعريف كرد يك كلمه جديد هم ياد گرفته (البته دست و پا شكسته) ظاهراً توي باغ وحش فيل ندارند برا...
1 مرداد 1390

توپ بازي

شب من و پيمان و آبتين رفتيم پارك نزديك خونمون گفتم تندتند ببرمش شايد اين ترس از سرش بريزه هركاريش كردم اصلاً سمت زمين بازي نرفت گفت مي‌خوام برم فوتبال بازي كنم اونجا سه تا زمين بود كه يكيش چمن داشت و بزرگترها داشتند اونجا فوتبال بازي مي‌كردند دو تا زمين آسفالت داشت كه يكيش بچه‌ها فوتبال بازي مي‌كردند يك زمين هم براي تنيس بود آبتين رفت توي زمين آسفالته كه با بچه‌ها فوتبال بازي كنه ولي چون بچه‌ها از اون خيلي بزرگتر بودند داخل بازي راهش ندادند به پيمان گفتم برو توپش از ماشين بيار خودت باهاش بازي كن پيمان هم توپ آورد يك نيم ساعتي با هم فوتبال البته بيشتر هندبال بازي كردند باز هم جاي شكر داره كه يك حركتي كرد ...
17 تير 1390

نوازنده

امروز آبتين از صبح كه از خواب پا شده هواي موزيك و نوازندگي به سرش زده براي تولد 3 سالگيش دايي علي يك كي‌بورد براش خريده‌ بود و مامان زري هم يك گيتار (اسباب‌بازي) از صبح اينها رو آورده داره نوازندگي مي‌كنه زمان زدن كي‌بورد يك ژستي مي‌گيره انگار يك موزيسين ماهر پشت پيانو نشسته فكر مي‌كنم به اين كار علاقه داره بايد به فكر كلاس موسيقي باشم بعدشم تلويزيون يك آهنگ توپ گذاشت كه آبتين خيلي دوستش داره گيتارشم گرفته بود جلو تلويزيون ايستاده بود همراه با آهنگ اونهم آهنگ مي‌زد.  ...
17 تير 1390

قور قور

امروز آبتين ساعت 9 صبحانه خورد طبق معمول نان، كره و عسل ساعت 30/11 بهش شيرموز دادم  ساعت 12 راه افتاديم رفتيم استخر 30/12 كلاسش شروع مي‌شه تا 14 امروز چون ميترا نبود من  خودم لباس‌هاش عوض كردم آماده كردمش بره تو استخر خيلي دوست داشتم شنا كردنشو ببينم ولي چون مربيشون مرد نمي‌شد البته روم نشد از مريم سؤال كنم مي‌تونم ببينم يا نه بعد از استخر هم چيزي بهش ندادم بخوره چون ناهار خانه مامان زري بوديم آبتين تا رسيد خانه مامان زري توي راه پله گفت مامان زي ناهار داري شكمم قور قور (قار و قور) مي‌كنه  مامان زري هم كلي قربون صدقش رفته و زود ناهار اورد پسرم بخوره نوش جونت عزيزم ...
16 تير 1390