ازدواج
آبتين تازگيها خيلي ازدواج ازدواج ميكنه سه تا دوست دختر داره: دينا، ليلا و نيلوفر، كه ظاهراً دينا و ليلا واقعيه و توي مهدشونه چون بعضي وقتها ميگه چرا دينا نمياد تو كلاس ما يا روز جشن ليلا توي مهدشنون ديدم فكر ميكنم پيش دبستاني هستند ولي نيلوفر خياليه چون هر خانم خوشگلي كه ميبينه ميگه اين نيلوفره ميخوام باهاش ازدواج كنم بعضي وقتها سوپر من ميشه و ميخواد دينا از آتش نجات بده بعضي وقتها بن تن ميشه با نيلوفر ميخواد ازدواج كنه. چند روز پيش رفت توي اتاقش يك دفعه ديدم در بست رفتم ببينم چي كار ميكنه ديدم شلوارشو در آورده گفتم آبتين چيكار ميكني گفت هيچي ميخوام نيلوفر ماساژم بده خيلي ناراحت شدم ولي به روي خودم نياوردم گفتم خوب بيا من ماساژت بدم كجاتو ميخواي ماساژ بدم بعد اشاره كرد به دلش يكم دلش و پاهاشو ماساژ دادم ولي خيلي جا خورده بودم نميدونستم چه عكسالعملي داشته باشم با روانشناسي كه بعضيوقتها مياد مهدشون صحبت كردم جريان گفتم گفت هيچ عكسالعمل خاصي نداشته باش اين گذراست. ديروز هم كيانا دختر همسايه اومده بود خونمون براي ناهار پيشمون بود ميز ناهارآماده كردم آبتين گذاشتم توي صندليش كيانا هم نشست صندلي بغلش هنگام غذا از زير ميز پاهاشون به هم ميزدند ميخنديدند بعد آبتين با يك قيافه شيطون و شر به من و پيمان ميگه ميخوام با كيانا ازدواج كنم و ريز ميخنديد من و پيمان هم مات و مبهوت مونده بوديم چي بگيم هرچي پيمان ميگفت خوب حالا شما غذاتو بخور بزرگ كه شدي ميتوني ازدواج كني باز پا شو ميزد به پاي كيانا و ميگفت ميخوام باهاش ازدواج كنم. خلاصه خيلي نگرانم