عروسی
ديشب عروسي نوه عموم بود آبتين براي اولين بار بردم عروسي تا حالا جشن عروسي نيومده بود هميشه پيش مادربزرگهاش ميموند من و پيمان ميرفتيم ولي تصميم گرفتم آبتين را ببرم كه مراسم ببينه آخه تازگيها نسبت به عروس و عروسي حساس شده ولي خيلي اشتباه كردم چون نه به او خوش گذشت نه به من از اول مهموني تا آخر من دنبال آبتين توي سالن ميدويدم يك سري بچه شيطون توي سالن بودند كه حرف آدم حاليشون نبود آبتين هم ميخواست با اونها بازي كنه من هم نميخواستم بره چون بچهها خيلي كله خراب بودند مدام دنبالش بودم كه كار خطرناكي انجام نده هر كاري كردم كمي برقصه نيومد فقط دنبال بچهها ميدويد آخرش هم بادكنك ميخواست نشد براش بگيرم كلي گريه كرد. خلاصه اصلا خوش نگذشت.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی