استخر
امروز ميترا جون گفت آبتين بالاخره توي استخر توي قسمت عميق بدون اينكه گريه كنه شروع كرده به شنا كردن و خيلي خوب شنا كرده البته خودش كه ميگفت حالم بهم خورد ظاهراً زياد آب استخر رفته توي دهنش ولي بعدش ميگفت كه من اصلا نترسيدم من و پيمان هم خيلي خوشحال شديم براي همين بهش قول يك موتور مسابقهاي داديم البته توي خونه داشتيم ما يك سري از اسباب بازيهاي آبتين كه اقوام آوردند بهش نشون نداديم و توي كمد ديواري قسمتي كه آبتين دستش نميرسه قايم كرديم و هر دفعه به يك علتي به عنوان جايزه بهش ميديم (پدر و مادر مقتصد)آبتين هم كلي ذوق ميكنه چند وقت پيش يك ماشين مسابقهاي بزرگ كنترلي كه عمه فرشته براي تولدش خريده بود پيمان به عنوان جايزه كار خوبي كه كردهبود جايزه داد بعد آبتين فكر ميكنه كه پيمان اينها برايش ميخره وقتي رفتيم خونه مامان زري ماشين هم با خودش برد بعد عمه فرشته با يك ذوقي ازش پرسيد آبتين ماشين دوست داري من برات خريدم آبتين هم خيلي جدي گفت نه بابام برام خريده عمه فرشته هم كلي ناراحت شد.