پروانه
امروز صبح رفتيم تره بار خريد كنيم بيرون تره بار يك فضاي سبز بود كه چند تا باغچه گل داشت روي گلها دو تا پروانه ميگشت. آبتين كه تا حالا پروانه از نزديك نديده بود با اونها مشغول شد بعد هم شروع كرد شعر پروانه شايسته را خوند : پوانه شايسته پ ميزنه آيسته روي گلا ميشينه شه ميخونه ميخنده (پروانه شايسته پر ميزنه آهسته روي گلها ميشينه شعر ميخونه ميخنده) بعد هم رفت توي ماهي فروشي گير داد كه من ماهي ميخوام حالا من هم از بوي ماهي متنفرم بايد مدام برم توي مغازه ماهيفروشي آبتين از مغازه بيارم بيرون بعد هم رفتيم فروشگاه يك سري خريد ديگه داشتم انجام دادم آخرش هم بخاطر اينكه آبتين كمربند ماشين باز نكرده بود و از اول تا آخر كمربند باز نكردهبود جايزه براش يك شانسي خمير آريا خريدم كه از شانسش يك دايناسور خوشگل توش بود كه بايد قطعاتش را بهم وصل ميكرد، خلاصه كلي خوشحال شد.
امشب قرار مامان زري بياد خونه ما آخه عمه فرزانه و عمه فرشته رفتن تايلند مامان زري تنهاست براي همين گفتيم شام بياد پيش ما آبتين هم خيلي خوشحال شد و كلي با مامان زري بازي كرد.