آبتينآبتين، تا این لحظه: 16 سال و 2 ماه و 15 روز سن داره

آبتین زندگی مامان

آزمايشگاه

1389/12/24 12:19
نویسنده : شراره
674 بازدید
اشتراک گذاری
شنبه ۲۱/۱۲/۸۹ رفتيم آزمايشگاه مسعود آبتين بايد آزمايش خون مي‌داد (چکاب سالیانه) اولاْ از لحظه ورود به آزمایشگاه با همه می خواست ارتباط برقرار کنه از کارکنان آزمایشگاه تا آدم هایی که جهت آزمایش منتظر نوبتشون بودن هرکسی هم که محلش نمی گذاشت اینقدر می رفت دور و اطرافش باهاشون حرف می زد تا با اون ارتباط برقرار کنن بعضی ها هم که حوصلش ندشتن میومد به من می گفت اون با من قهره.  اونجا یک بچه نوزاد را هم آورده بودن ازش خون بگیرن بچه کمی گریه می کرد آبتین هم توجهش به اون جلب شد رفت و از نزدیک شروع کرد به دیدن نوزاد مامانش برای اینکه بچه رو آروم کنه شروع کرد به شیر دادن به بچه آبتین هم رفت صندلی بغل خانومه نشست و در حالیکه اون صحنه را نگاه می کرد گفت : این بچته؟ گیه (گریه) می کنه؟ از شکمت اومده؟ کوچولوهه؟ شیر می خوره بزرگ بشه؟ و کم کم هی می رفت نزدیکتر تا جایی که دو زانو روی صندلی نشت و دستشو گذاشت روی شونه خانومه و آروم به اون نگاه می کرد منهم هی می گفتم آبتین خانومو اذیت نکن ولی گوشش بدهکار نبود تا اینکه نوبتش شد و رفت تا ازش خون بگیرن خیلی بد بود واقعاْ هر قطره از خونی که ازش می گرفتن دل من کباب میشد. ولی خدا رو شکر دیروز که رفتم جوابش رو گرفتم همه چیزش خوب بود. خوشحال شدم و خدارو صد هزار بار شکر کردم و امیدوارم خدا همه بچه ها رو سالم نگهداره و به من هم کمک کنه تا بتونم از پسرم بخوبی نگهداری کنم و درست تربیتش کنم. به امید خدا.  
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)