آبتينآبتين، تا این لحظه: 16 سال و 2 ماه و 15 روز سن داره

آبتین زندگی مامان

خواب

1389/12/11 9:23
نویسنده : شراره
367 بازدید
اشتراک گذاری
دیروز عصری از سرکار رفتم دنبال آبتین خونه مامان زری(مادر پدرش) بود تا رسیدم دیدم ایشون دستمال آشپزخانه مامازی (آبتین به مامان زری می گه مامازی) برداشته انداخته پشتش سوپرمن شده و می خواد به ما کمک کنه خلاصه پس از کلی بازی با هم و کلنجار رفتن برای پوشیدن لباس اومدیم خونه البته توی راه هم کلی دویدیم و با پرنده ها و پیشی ها صحبت کردیم آبتین مدام می گفت من می خوام جوجوهارو بجیرم(بگیرم) بالاخره رسیدیم خونه و بعد از صرف عصرانه ایشان مشغول بازی با حیوانات و دایناسورها شد بنده هم مشغول آشپزی خوشحال شدم که آبتین امروز عصری نخوابیده شب زود می خوابه اما زهی خیال باطل ساعت ۳۰/۷ دیدم صداش نمیاد گفتم حتماْ داره یک خرابکاری انجام می ده رفتم تو اتاقش دیدم رفته تو تختش و از خستگی بیهوش شده (خیلی عادت بدی داره ساعت ۲ یا۳ نمی خوابه ساعت ۵ یا ۶ بیدارشه ۵-۶ تازه می خوابه بعد ۸-۹ بیدار می شه از اونطرف تا ۱ نصف شب آقا بیدار می مونه نمیزاره ما هم بخوابیم) حالا ساعت ۱۰ بیدار شده شروع کرده غر زدن شام خورده کمی تلویزیون نگاه کرده ساعت ۳۰/۱۱ گفتم آبتین من می خوابم بخوابم بیا بریم مسواک بزنیم بخوابیم می گه نه بیا بازی کنیم منم دعواش کردم که میخوام بخوابم رفتیم مسواک زدیم گفتم برو بخواب رفته بالشش رو اورده گذاشته روی تخت من می گه می خوام پیش تو بخوابم میگم برو بخواب تو تخت خودت حیوونات ناراحت می شن می گه عزیزم تو تنایی (آخه پیمان شبکار بود) می خوام مواظب تو باشم
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

شبنم
11 اسفند 89 10:26
چه مامان ناسپاسي بچه ميخواد مواظبت باشه باز داري غر ميزني
نيلوفر
11 اسفند 89 10:31
)))))))) "عزيزم" اش منو كُشت ))
فرزانه
11 اسفند 89 11:43
من عاشق این سوپرمن هستمممممم