آبتينآبتين، تا این لحظه: 16 سال و 2 ماه و 9 روز سن داره

آبتین زندگی مامان

كلمات اشتباهي

ديروز پيمان مي‌گفت لطفاً كلماتي كه آبتين اشتباهي مي‌گه براش توي وبلاگش بنويس جالبه خاطره مي‌شه من هم اطاعت كردم آبتين بعضي از كلمات اشتباه مي‌گه از جمله : گزرگ : بزرگ - خباب : خراب - كتون : تكون - وشيد : وحشي - تفادص : تصادف - بجير : بگير - خواشم بكن : خواهش مي‌كنم - عسك : عكس -
11 مرداد 1390

مهدكودك

دوباره پروژه سخت رفت و برگشت از مهد شروع شد البته كمي راحت تر شده چون صبح‌ها از سرويس شركت استفاده مي‌كنم و بعدازظهرها هم روزي كه پيمان هست ميره دنبال آبتين روزي هم كه نيست با سرويس بر مي‌گردم خونه امروز صبح توي سرويس داشتم آبتين آماده مي‌كردم كه رفتي مهد خوراكي‌ها و ميوه‌هاتو مي‌خوري، غذاتو مي‌خوري، شنا كردي من ميام دنبالت اون هم قبول كرد زمان جداشدن هم اصلا گريه يا نق نزد فقط گفت مامان زود بيا دنبالم گفتم چشم . بعداظهر هم ساعت 15/14 رفتم دنبالش سرحال بود از ميترا خداحافظي كرد و گفت فردا ميام تعجب كردم  پسرم چقدر منطقي شده اميدوارم ادامه پيدا كنه  ضمناً امروز گواهينامه ايزو براي شركت گرفتيم...
3 مرداد 1390

حرفهاي گنده گنده

آبتين تازگي‌ها حرف‌هاي گنده گنده مي‌زنه معلومه كه داره بزرگ ميشه ديروز كليدم گم كرده بودم توي خونه دنبالش مي‌گشتم آبتين از من پرسيد چي شده گفتم كليدمو گم كردم گفت نگران نباش پيداش مي‌كنيم يا چندروز پيش داشت مي‌خوابيد بهش گفتم بريم دستشويي جيش كن رفتيم بعد در حال پوشيدن شلوارش گفتم شب جيش داشتي من صدا كن ببرمت دستشويي يكبار ديگه موقع خواب حرفمو تكرار كردم آبتين هم گفت مامان چقدر تكرار مي‌كني فهميدم ديگه ...
3 مرداد 1390

ميمون شيطون

چند ماه پيش كه آبتين برديم باغ وحش توي قسمت‌ ميمون‌ها يك ميمون شيطون آورده ‌بودند بيرون از قفس تا بازديدكنندگان از نزديك شيرين ‌كاري‌هاش ببينند در ضمن يك پولي هم جمع كنند. آبتين در حالي كه آبميوه مي‌خورد داشت به ميمونه نگاه مي‌كرد كه يك دفعه ميمونه اومد جلو و آبميوه آبتين از دستش گرفت و شروع كرد به خوردن آبميوه، آبتين شوك شده‌بود  همه شروع كردند به خنديدن. اين مسئله توي ذهن آبتين ماند هر وقت كه ميمون مي‌بينه مي‌گه مامان يادته ميمونه آبميوه من خورد. ديروز كه رفته بودند باغ وحش رفته توي قسمت ميمون‌ها از پيمان پرسيده بابا اون ميمونه كه آبميوه من خورد كجاست؟ فكر كنم مي‌خ...
2 مرداد 1390

باغ وحش

قرار بود از اول مرداد آبتين بره مهد ولي امروز به خاطر اينكه پيمان خونه هست آبتين پيشش بود. پدر و پسر كلي با هم حال كردن پيمان آبتين برده بود باغ وحش آبتين هم عاشق حيات وحش كلي ذوق زده شده‌بود. عصري ساعت 6 رسيدم خونه، خيلي خسته بودم آخه از ساعت 7 صبح تا 5 بعدازظهر توي شركت داشتم كار مي‌كردم  آخه مي‌خواهيم گواهينامه ايزو بگيريم براي همين كلي سرم شلوغ بود. همينكه رسيدم آبتين شروع كرد به گزارش در مورد بازديدش از باغ وحش و اتفاقاتي كه افتاده اينقدر با هيجان تعريف مي‌كرد كه دلم نيومد به حرفهاش گوش ندم نشستم و كامل برام تعريف كرد يك كلمه جديد هم ياد گرفته (البته دست و پا شكسته) ظاهراً توي باغ وحش فيل ندارند برا...
1 مرداد 1390

توپ بازي

شب من و پيمان و آبتين رفتيم پارك نزديك خونمون گفتم تندتند ببرمش شايد اين ترس از سرش بريزه هركاريش كردم اصلاً سمت زمين بازي نرفت گفت مي‌خوام برم فوتبال بازي كنم اونجا سه تا زمين بود كه يكيش چمن داشت و بزرگترها داشتند اونجا فوتبال بازي مي‌كردند دو تا زمين آسفالت داشت كه يكيش بچه‌ها فوتبال بازي مي‌كردند يك زمين هم براي تنيس بود آبتين رفت توي زمين آسفالته كه با بچه‌ها فوتبال بازي كنه ولي چون بچه‌ها از اون خيلي بزرگتر بودند داخل بازي راهش ندادند به پيمان گفتم برو توپش از ماشين بيار خودت باهاش بازي كن پيمان هم توپ آورد يك نيم ساعتي با هم فوتبال البته بيشتر هندبال بازي كردند باز هم جاي شكر داره كه يك حركتي كرد ...
17 تير 1390

نوازنده

امروز آبتين از صبح كه از خواب پا شده هواي موزيك و نوازندگي به سرش زده براي تولد 3 سالگيش دايي علي يك كي‌بورد براش خريده‌ بود و مامان زري هم يك گيتار (اسباب‌بازي) از صبح اينها رو آورده داره نوازندگي مي‌كنه زمان زدن كي‌بورد يك ژستي مي‌گيره انگار يك موزيسين ماهر پشت پيانو نشسته فكر مي‌كنم به اين كار علاقه داره بايد به فكر كلاس موسيقي باشم بعدشم تلويزيون يك آهنگ توپ گذاشت كه آبتين خيلي دوستش داره گيتارشم گرفته بود جلو تلويزيون ايستاده بود همراه با آهنگ اونهم آهنگ مي‌زد.  ...
17 تير 1390