هفت سين
امروز بعد از خوردن صبحانه راهي خيابان شديم براي خريد هفت سين و خريدهاي باقي مانده براي عيد با اجازتون ساعت 2 رسيدم خونه خوشبختانه صبح مايع ماكاروني آماده كرده بودم آخه آبتين چند روزه ميگه من ماكاروني ميخوام سريع ماكاروني آماده كردم ولي تا اينكار انجام بشه آبتين كه حسابي گرسنه شده بود مدام ميگفت گرسنمه گرسنمه مامان كم كم داره گرسنگيم ميريزه خلاصه غذاشو دادم بعدشم يك دنت خورد مشغول بازي شد منم مشغول چيدن هفت سين شدم آبتين هم شعر هفت سين كه توي مهد ياد گرفته بود ميخوند تازه دو تا قلم هفت سين كه من فراموش كرده بودم به من يادآوري كرد يكي آينه بود و يكي هم قرآن بعد وقتي كارم تمام شد توي خونه ميدويد ميگفت عيد اومده خونه ما عيد اومده غروب هم كمي خريد داشتم كه آبتين به علت اينكه خوابيده بود گذاشتم پيش بابام من و مامانم و پيمان رفتيم خريد خلاصه ساعت 9 شب رسيديم خونه بهش شام دادم شروع كردم جاروبرقي و گردگيري و تي كشيدن آبتينخان هم تا ساعت 3 نصف شب بيدار بود ديگه با داد من رفت تو تختش خوابيد