آبتينآبتين، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره

آبتین زندگی مامان

تولد آبتين در مهد

1390/12/9 12:37
نویسنده : شراره
1,055 بازدید
اشتراک گذاری

امروز حالم بد بود دور از جونتون سرماخوردم سبزبراي همين نتونستم برم سركار تازه امروز بايد براي آبتين توي مهد تولد بگيرم كلي كار داشتم بالاخره ساعت12 از خونه زديم بيرون ساعت 30/12 كيكش را از قنادي تينا گرفتم خيلي خوشگل شده بود اگر موفق بشم عكس‌هاشو ميگزارم متاسفانه تمام عكس‌هاي من حجمش بالاست با اينكه زيپش مي‌كنم باز هم نمي‌تونم پيوست كنم ناراحت نمي‌دونم چي كار كنمسوال حالا بگم از مهد ساعت 20/13 رسيديم، مريم جون(مدير داخلي مهد) گفت چقدر دير كرديد خلاصه تند تند ميز چيديدم و تولد شروع شد بچه‌ها توي سالن منتظر بودند ميترا جون (مربي آبتين) شروع كرد با بچه‌ها شعر خوندن (چهار سال پيش چنين روزي چنين روز دل افروزي آبتين‌جونم دنيا اومد ميون ما گلها اومد ...) بچه‌ها خيلي بامزه بودند هر كدوم يك كاري مي‌كردند يكي قر مي‌داد يكي مات نگاه مي‌كرد يكي بپر بپر مي‌كرد  يكي رفته بود روي يك ميز دراز كشيده‌بود يكي دستش تو بينيش بود خلاصه خيلي هماهنگ بودند بعدش همكلاسي‌هاي آبتين اومدن وسط شروع كردند به رقصيدن اونهم با چه آهنگي آهنگ هنگامه اونهم قديميش (به خاطر تو مي‌خونم ...) آخه مريم بهم گفته بود اگر بخواهي عمو ساسان دعوت كنيم بايد 100 هزار تومان بدي من هم راستش همچين پولهايي ندارم براي يك ساعت اينقدر هزينه كنم بعد مريم گفت عيبي نداره ما خودمون CD داريم من هم فكر كردم واقعاً دارند اما دريغ از يك CD درخصوص تولد، خلاصه با همون گذرونديم بعد از رقص و بپر بپر بچه‌ها، آبتين شمعش خاموش كرد بعد چهار نفر از دخترها كه قشنگ مي‌رقصيدن اومدن رقص چاقو انجام دادند به اين شكل كه دور آبتين مي‌گشتند و مي‌رقصيدن بعد آبتين مي‌بوسيدند و چاقو  رو مي‌دادند به نفر بعد با اون آهنگ زاقارت(نمي‌دونم درست نوشتم) يك قري مي‌دادند كه بيا و ببين واقعا آفرين به اونهاتشویق بالاخره آبتين كيكش بريد بعد ميتراجون يك مقدار از كيك ريخت توي پيش‌دستي و گرفت جلوي دهان آبتين و آبتين بايد اونو بدون دست مي‌خورد كه آبتين هم ماشاءا... بخاطر علاقه شديدش به كيك تا تهش خورد ولي صورتش ديدن داشت تمام خامه‌اي بود، بعد از اون‌هم  كيك و پاپ‌كورن بين بچه‌ها تقسيم شد بعد بچه به صف شدند من و آبتين هم كادوها و شكلات هايي كه براي بچه‌ها تهيه كرده بودم بهشون داديم و بچه‌ها رفتند سركلاس خلاصه روي هم رفته جاتون خالي خوش گذشت.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

لعيا
9 اسفند 90 14:04
سلام تولد پسرتون مبارك انشاءالله هميشه سالم و سلامت باشه.
(ببخشيد بابت تاخير)


خواهش مي‌كنم عزيزم، ممنون از لطفت ، باربدجون ببوس
مامان دیبا و پرند
10 اسفند 90 13:25
سلام دوستم
خدا رو شکر که به خوبی گذشت و مهم اینه که چقدر بچه ها شاد بودند. کیک دامادیش رو دولپی بخوره الهی.


مرسي عزيزم
مامان احسان
13 اسفند 90 15:54
به به خوششششششششششش به حال آبتین جون چه مامان مهربونی چه تفلدی ..
بازم میگم تولدت مبارک ایشالله زنده باشی عزیزم



متشكرم